الـــرّقـــیـم



به نظر من برچسب کم عقلی تعبیر صحیحی نیست. همچنان که عقلِ بسته نیز تعبیر صحیحی نیست.

اگر دریچۀ عقل انسان بسته باشد، حتماً دیوانه است. با این همه، دلیل کم عقلی این است که گاهی لایه هایی از ترس و خودخواهی و تکبر و گاهی هم پرده هایی از اوهام و احساسات کاذبانه، بر عقل انسان سایه می اندازد و او را از اتخاذ یک تصمیم صحیح و شجاعانه باز می دارد. تا جایی که حتی نمی تواند نفع و ضرر شخصی خود را تشخیص دهد. اونوقت ما به غلط او را کم عقل یا بی تدبیر و یا ناکارآمد می پنداریم.

 

+خدا کند منتخبان ملت و مسئولین جمهوری اسلامی به درد مخوف خودخواهی و خودفروشی و خودفریبی و ترس گرفتار نشوند.

 

 

با عرض پوزش از جناب خواجۀ شیراز، بابت دستبرد به مصرع زیبای ایشان در عنوان پست! :)

 


کارهای ما به خودی خود نه کوچکند نه بزرگ. اما وقتی در قاب نیّت ها و انگیزه ها می نشینند، وزن و حجم می گیرند و قیمت و اندازه شون مشخص می شود.

مثلاً مرد مسلمانی را می بینیم که در رکاب رسول خدا جنگده و کشته هم شده، اما قتیل الحمار» از آب در می آید. می دانید چرا؟ چون خدا در نیّت این مرد بینوا جایی نداشته است! در عوض کسی به امر خدا برای کسب روزی حلال و برای امرار معاش، تلاش می کند، اما در مقام مجاهد فی سبیل الله جای می گیرد!

یا کسی که فقط یک دانۀ خرما در راه خدا انفاق کرده، اما رسول خدا (ص) ثواب او را با کسی که خروار خروار آذوقه برای سپاه اسلام آورده، برابر و حتی بالاتر می داند.

و دیگر این که، خیلی از مسلمان ها در غزوۀ خندق، تحت فرماندهی رسول خدا شمشیر زدند، اما در این میان، فقط ضربةُ علیٍ یوم الخندق افضل من عبادة الثقلین» می شود!

و این گونه است که کارهای به ظاهر نیک ما قابل سنجش و اندازه گیری نیستند، مگر با شاخص اخلاص و نیّت.

 

 

پ.ن: وَاتْلُ عَلَیْهِمْ نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ بِالْحَقِّ إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ یُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ قَالَ لَأَقْتُلَنَّکَ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ.

 

 

 


 

وقتی دموکراسی بی ریشه، بر کرسی اندیشه می نشیند؛

ماهی ها در حوضِ خوضِ بیکاری، هی هی می کنند.

و قورباغه ها در مُردابِ ولنگاری، ابو عطا می خوانند!

.

.

دیروز، قطار حرامخواری را دیدم که در ایستگاه مکافات توقف کرده بود.

و دموکرات زادگان هزار پیشه را دیدم که چشم حیرتشان، پشت واژه های تأسف، پُف کرده بود.

 

 

پ.ن: خدا کند دستگاه قضایی در مبارزه با مفسدان ی و اقتصادی کوتاه نیاید.

 

 

 


 

بحول و قوۀ الهی، با شروع زندگی مشترک دو دختر و دو پسر دانشجوی سال آخر کارشناسی، سیزدهمین معرفی و پنجمین پا درمیانی ام برای ازدواج به ثمر رسید. (علی برکت الله)

ان شاءالله قرار است امشب و فردا شب در مراسم جشن ازدواج این دو عروس و داماد، شاهد شادی و سرورشان باشیم.

 

برای همۀ آقا دامادهای عزیز و عروس خانم های گل، آرزوی شادابی و نشاط و خوشبختی دارم و از آقا پسرها و دختر خانم های نازنین هم که در سن ازدواج هستند، خواهش می کنم، مسئلۀ ازدواج را جدی جدی جدی بگیرید.

بیایید با توکل به خدا و با عقلانیت و درایتِ و هوشیاری توأم با سهولت و خوش بینی، حال و روز خانواده های محترمتان را شاد و رنگین کمانی کنید.

 

اگر برنامه ریزان کشور و خانواده های محترم و انکحوا الایامی» را خوب بفهمند و دستور قرآن را جدی بگیرند، شرایط ازدواج جوون ها، اونقدر ها هم که می گویند سخت نیست. یقین دارم راهی برای خروج از بن بست های خودساخته پیدا خواهد شد.

 

میلاد سراسر نور و برکت حضرت ثامن الحجج، علی بن موسی الرضا علیه آلاف تحیة والثناء مبارک باد.

 

 

+ تا وقتی کوتوله های ی، به دنبال عیاشی و مال اندوزی و رقابت های جناحی باشند، دغدغۀ ازدواج جوان ها می شود اولویت آخر دولتمردان. اونوقت جوان پر مشغله و یک لا قبایی مثل من می شود میدان دار ازدواج برای جوون ها!

 

 

 


 

خیلی از فارسی زبان ها عبارت زیبای ان شاءالله» را یک واژه یا کلمه می پندارند. در حالی که ان شاءالله» فقط یک واژه نیست، بلکه یک شبه جملۀ عربی است (با ترکیبی از حرف و اسم و فعل) که ترجمۀ فارسی عامیانه اش می شود: اگر خدا بخواهد» اما ترجمۀ دقیقترش می شود اگر خدا اراده فرماید»

    شکل صحیح کتابت این جمله، همین جور است که ملاحظه فرمودید. اما متأسفانه خیلی از فارسی زبان ها سهواً آن را به صورت انشاء .» می نویسند که هم غلط نگارشی فاحش محسوب می شود و هم معنی بسیار غلط و ملحدانه ای پیدا می کند که بنده از نوشتن معنی اش معذورم. فقط این را بگویم که انشاء» به معنی ایجاد کردن، خلق کردن و آفریدن است (دیگه تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل)

 

+ شاید به دلیل غفلت کاتبان یا سهوالقلم مُنشیان فارسی زبان بوده است که در زمان های قدیم، غلط نویسی این جمله در بعضی متون و ترجمه های خطی بیشتر دیده می شود و شاید از همان طریق هم به بعضی نسخه های چاپی جدید سرایت کرده است.؟!

 

یک نکته مهم:

تلفظ ان شاءالله» و انشاءا.»  با لهجۀ فارسی و گویش غیر تجویدی، هیچ تغییری در معنا برای خواننده و شنونده ایجاد نمی کند. اما، برای کسی که قواعد تجوید و معانی لغات عربی را می داند، این تفاوت معنایی در شکل نوشتاری آن کاملاً آشکار است و خواه ناخواه ذهن خواننده را آزار می دهد.

 

پ.ن:

  1. در بین فارسی زبان ها رایج است که از ان شاءالله» به معنای امیدواری و برآورده شدن حاجت هم استفاده می کنند.
  2. من خودم هرجا با جملۀ غلط انـ  شاء ا. مواجه می شوم، از خواندن و بر زبان راندنش خودداری می کنم
  3. در پیامک ها، در کامنت ها و در شبکه های اجتماعی یادمون باشه که این جملۀ پر کاربرد رو صحیح و با دقت بنویسیم.

 

 


 

 

در سپیده دمی که بی ظهور تو، سیاهی می زاید،

دلم مجالِ خیالی محال می خواهد.

 

 

یادم نیست، آن روز در چه حال و هوایی بودم که این جمله را نوشتم.

اما می دانم هرجا از نسیم و سپیده و سحر، حرفی به میان می آید، بی اختیار ذوق نداشته ام گل می کند و شعر وسواسم را با گلواژه هایی از جنس هور و نور و رهایی و ظهور، رنگِ پاکی و طهارت می بخشم. 

و هرجا از سردی و سکوت و هجران، حرفی روایت شود، قلم احساسم را با غم واژه هایی از جنس حسرت و اندوه و آه، چالاکی و حرارت می بخشم.

 

 

بی جذبه محال است ز دل ناله برآید

فریاد، دلیل است که فریادرسی هست

 

 

پ.ن: بیت آخر از جناب صائب تبریزی. 

 


 

از دیروز دغدغه داشتم تا کارها را جوری راست و ریست کنم که امروز به مراسم تشییع شهدا برسم. راستش خیلی این در و اون در زدم و بالاخره بخشی از کارهای قبل از ظهرم را که اولویت چندانی نداشت، به هفتۀ بعد موکول کردم. فقط مانده بود کار آقای میرایی که از دو هفتۀ پیش برای ساعت 11 امروز تنظیم کرده بودیم. ایشان باید از کرمانشاه می آمد. به همین دلیل تغییر زمانش ممکن نبود.

 بعد از نماز صبح به ذهنم رسید که کار آقای میرایی را با یک ساعت زودتر به دفتر یکی از همکارانم که حوالی خیابان آزادی بود، منتقل کنم تا از آنجا راحت به مراسم شهدا برسم. با این تصمیم دست به کار شدم و قبل از هرچیز از خود شهیدان مدد جستم تا نظر کنند و از فیض حضور در مراسمشان محروم نشوم. هرچند که معتقدم وجدان کاری و رعایت حق الناس، جزئی از فرهنگ شهیدان است و اولویت همیشگی آنها. اما، شخصاً دوست داشتم در کنار خدمت و خوش قولی و نظم، از استشمام بوی معطر شهیدان هم در فضای آفت زدۀ این روزها بی نصیب نباشم. همان بویی که رائحۀ عزت و ایثار و مقاومت از آن می تراود و پیام آزادگی و سرافرازی را به نسل امروز ارمغان می بخشد. چیزی که در عصر خودباختگی فرهنگی و در روزگار وادادگی ی، شدیداً به آن نیازمندیم.

ساعت 8 صبح آقای میرایی از ترمینال غرب تماس گرفت و گفت که خیابان انقلاب و اطراف دانشگاه تهران به خاطر مراسم تشییع شهدا مسدود است و امکان دارد نتواند به موقع خودش را به محل کار بنده برساند. خواست عذرخواهی کند و دو سه ساعتی قرارش را به تعویق بیندازم. بی معطلی بهش گفتم: صبحانه خوردی؟ گفت نه، صبحانه مهم نیست! گفتم کرمانشاهی ها به خوردن صبحانۀ مفصل عادت دارند. پس تا صبحانه را نوش جان کنی. برنامه را جوری برایت ردیف می کنم که ان شاءالله دقیقه ای هم معطل و سرگردان نشوی و زود تر از آنچه فکر می کردی به کارهایت برسی! 

توسل به شهیدان کارها را جفت و جور کرد و خوشبختانه نیم ساعت بعد با آقای میرایی تماس گرفتم و راهنماییش کردم به محل جدید بیاید. جایی که نه مسیر پر ترافیک داشت و نه خیابانش مسدود بود. جایی در خیابان آزادی و نزدیک به ترمینال غرب!

از ساعت 9:30 تا 10:30 کار ایشان انجام شد و بنده هم با مدد شهیدان به فیض مشایعت شان نائل آمدم. همین که چشمم به تابوت شهیدان افتاد، سلامی از عمق جان نثارشان کردم و در حضورشان میثاقی دوباره بستم.و خواستم یاری ام کنند تا در خط بیداری و دین باوری از نفس نیفتم و پاسدار حرمت خونشان باشیم.

 

+ به پاس عنایت شهیدان، بعد از مراسم تشییع، یک جزء قرآن به روح مطهرشان هدیه کردم.

 

 

پ.ن: این یادداشت را نه به قصد انتشار، بلکه فقط برای یادگار در دفتر خاطراتم نوشته بودم. به همین دلیل کمی محاوره ای و ویرایش نشده است. لطفاً به بزرگواری خودتون ببخشید.

 

 


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

سریال های ترکی در حال پخش معرفی دارو ها گروه های آموزشی کلاله پایان نامه The pursuit of happiness فروشگاه دانش فایل - عرضه مقالات و پایان نامه دانشجویی majalat banovan دانلود اقدام پژوهی کسب درآمد از اینترنت حسینیه علی ابن موسی الرضا(ع) مشهدالکوبه